بنظرت نوشتن کمکی به حالمان میکند؟ نوشتنم از همان زمانی آغاز شد که فهمیدم بعضی حرف ها را هیچ جوره نمی شود گفت و نمیشود شنید همهٔ ما حرف های زیادی را نگفته ایم و چیزهای زیادی را هنوز نشنیده ایم.
شاید هم خودمان نمیخواهیم بگوییم و بشنویم. حال این گفتنی ها و شنیدنی ها میتوانند کسی را به زندگی برگردانند یا حتی به قتل برسانند!
من نوشتن را انتخاب کرده بودم که اگر جایی سکوت کردم و نشد که بگویم، برایشان بنویسم و آنهایی که نمی خواهند بشنوند حالا به اجبار بخوانند. میدانی گاهی وقت ها حرف زدن سخت ترین کار ممکن میشود اما نوشتن هم چاره ی هیچ دردی نیست چرا که روزی صد بار یک صفحه ی سفید را پر میکنی و خط می زنی اخر سر مچاله اش میکنی و چیزی جز سطل اشغال، شاید هم شعله های اتش عاید این نوشته ها نمیشود یا یک پیام را می نویسی و پاک میکنی که مبادا کسی ناراحت شود،
مبادا دلی شکسته شود،
مبادا کسی خیال بد کند؛ مبادا مبادا ...
می دانید همهٔ ما فراموش میکنیم که چه کسی چه گفت و چه شنید اما فراموش نمی کنیم حرفهایی که انتظار شنیدنشان قلبمان را به آتش کشید.