تخیلاتِ رام نشدنی

چهارم شخص مجهول!

.

میدونی واسشون عزیزی، میدونی اونا خوبت رو میخوان. میدونی اونا خیلی دوستت دارن اما بازم یه جورایی، اصلا هرطور که شده میخوای از زیر بار حرفاشون در بری.

 دلت میخواد گوش نکنی به نصیحتاشون و هی اشتباه کنی و هی بزنی جاده خاکی.

 اره لجبازی کن اصلا مهم نیست اونا چی میگن و چی میخوان تویی که مهمی؛ باید انقدر اشتباه کنی تا خودت درست رو پیدا کنی وگرنه با صد تا حرف مردم بازم به خودت نمیای!

MENU
About me
رقصم گرفته بود، مثل درختکی در باد، آنجا کسی نبود... غیر از من و خیال و تنهایی...
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان