تخیلاتِ رام نشدنی

چهارم شخص مجهول!

سیگار


مامانم بعد از مدت ها فهمید سیگار میکشم، فیلترای سوختهٔ سیگارو توی چاه حمام دیده بود!

من ریلکس بودم مثل همیشه، مامان هم ریلکس بود

فقط زن همسایه نمیدونست چجوری به بقیه بگه من سیگاریم!

MENU
About me
رقصم گرفته بود، مثل درختکی در باد، آنجا کسی نبود... غیر از من و خیال و تنهایی...
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان