تخیلاتِ رام نشدنی

چهارم شخص مجهول!

دلم‌ میخواد برگردم به‌ گذشته، نه واسه اینکه چیزی‌ رو تغییر بدم، بخاطر اینکه یه‌چیزایی رو دوباره حس کنم.

 کاش می‌شد برگشت به شبایی که کنار بابا می‌خوابیدم و اون دستشو زیر لباسم می‌برد و پشتمو نوازش می‌کرد تا خوابم ببره.

آرامش بود و آرامش.


کاش می‌تونستم..

۹
tahi :D
۱۱ مهر ۰۶:۴۸
دوست ندارم هیچ وقت به گذشته برگردم...!

پاسخ :

حق داری.
اسمش روشه؛ گذشته.
פـریـر بانو
۱۱ مهر ۰۷:۰۵
یه چیزی هم هست به اسم رنج شیرین بزرگ شدن
می‌رسه به هرحال
سعی کن به گذشته زیاد فکر نکنی
و از مسیر لذت ببری. :)
یادآوری گذشته‌ها و احساسات شیرینش تا یه جایی خوبه. 
نباید توش غرق شد.
عادت کنی به غرق شدن و حسرت خوردن، الان و آینده‌ات نابود می‌شه.
سعی کن میون همین بزرگ‌شدن‌ها وقتی دیگه کوچولو نیستی تا بابا پشتت رو ناز کنه، آرامش رو تو یه چیز خوب دیگه پیدا کنی.
قطعا هست
فقط پیداش کن
نمی‌تونم هم بگم فلان چیز تو رو به آرامش می‌رسونه
چون آدم‌ها متفاوتن
یکی با بغل معشوق آروم می‌شه
یکی با بغل خدا
یکی هم با نوازندگی
یکی با...
خلاصه متفاوته. اون آرومکده‌ای که تو جنگل زندگی گمش کردی رو
سعی کن پیدا کنی. :)

پاسخ :

لعنتی خیلی درد داره این بزرگ شدن.
گاهی اوقات با خودم می‌گم کاش بزرگ نمی‌شدم، به این سطح از ادراک نمی‌رسیدم؛ خیلیم آسوده D: 

درسته از آینده می‌ترسم،
اما
تو گذشته غرق نشدم، اینجام و دارم واسه چیزای بهتر می‌جنگم! به نظرم همین، آرامشه!
من فکر می‌کنم آرامش هیچ وقت نمی‌تونه گم بشه. بالاخره خودشو نشون می‌ده؛ هرچند کوتاه. مثل الآن، مثل حرفات.
هلما ...
۱۱ مهر ۱۳:۰۰
جور دیگه اون حس رو شبیه سازی کن. :)

پاسخ :

سخته اما شدنیه (=
.Faber K 
۱۱ مهر ۲۱:۲۶
چه حس قشنگی :)

پاسخ :

راستش کلمه ها اون‌طور که باید، نمی‌تونن توصیفش کنن!
.Faber K 
۱۱ مهر ۲۳:۱۹
درک ثمره‌ی تجربه اس :)

پاسخ :

درکش می‌کنی ((=
پری دریایی
۱۲ مهر ۱۹:۲۳
(((: حسش خیلی خوبه ولی من هیچوقت گذشته رو ترجیح نمیدم به حال نمیدو.نم ولی حس میکنم اینده قراره شیرین تراز شیرینای گذشته باشه

پاسخ :

حسش خوبه و منم دلم می‌خواد بازم تجربه‌ش کنم، واسه همین دلم می‌خواد برگردم به گذشه. البته منظورم این نیست که زمان برگرده به عقب و برم به گذشته بلکه می‌خوام چنین حسی واسم به‌وجود بیاد و دوباره و چندباره و حتی همیشه(!) احساسش کنم. و این می‌شه که منم می‌تونم بگم شاید آینده همون‌قدر شیرین و حتی شیرین‌تر، باشه.
آشنای بی نشان
۲۷ مهر ۱۶:۳۴
عنوان خودش یه پست بود:)

پاسخ :

یجورایی آره (=
اسی بلک
۱۵ دی ۲۰:۳۷
من هنوزم تو گذشته زندگی میکنم!
تا چشمامو می بندم گذشته میاد جلو چشام...
بدون نام
۲۵ اسفند ۱۴:۰۱

سلام من 12 ساله هستم و دوست دارم برگردم به 3و4 سالگیم چکار کنم و تا بهش فکر می کنم گریه ام میگیره چیکار کنم 

پاسخ :

عزیزدلم! ناراحت میشم وقتی می‌بینم توی دوازده ساله همچین حسی داری.
زندگی رو به جلوعه. ما هیچ‌وقت نمی‌تونیم به گذشته برگردیم پس بیا حال و آینده رو قشنگ تر کنیم و ازش لذت ببریم. دوازده‌سالگی می‌تونه خیلی شگفت انگیز باشه، درصورتی که خودت اینو بخوای. امیدوارم که همیشه راه درست رو پیدا کنی و در طول پیمودنش ازش لذت ببری.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
MENU
About me
رقصم گرفته بود، مثل درختکی در باد، آنجا کسی نبود... غیر از من و خیال و تنهایی...
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان