يكشنبه ۱۸ اسفند ۹۸
این نوجوونی هم داره میگذره. انگار هیچوقت قرار نیست برم کنسرت خواننده مورد علاقهم و بغلش کنم بعد شبو تا صبح خوابم نبره.
ولی یه شب با موتورم میزنم بیرون و با سرعت زیاد میرونم. درحالی که باد لای موهام میپیچه، احساس میکنم به هیچجا تعلق ندارم. اون شب حسابی مست میکنم و ال اس دی میزنم. پسر مورد علاقهمو میبوسم و از H نشان هالیوود بالا میرم. آخه من ارتفاع رو دوست دارم، و پرواز رو بیشتر.
و... بعدش دیگه نمیدونم قراره چه اتفاقی بیفته.