تخیلاتِ رام نشدنی

چهارم شخص مجهول!

۸۸

هر روز داره به لیست کسایی که رهاشون می‌کنم اضافه می‌شه، افرادی که گاهاً وجودشون هم منو آزار میده و من هر روز منزوی‌تر می‌شم. تا قبل از این می‌گفتم من هیچ‌وقت نمی‌تونم از آدم‌ها دست بکشم، هرچقدر هم که منو آزار بدن؛ ولی حالا می‌بینم که چقدر راحت می‌تونم این‌کارو انجام بدم. بعضی روزا می‌تونم در راه محبت به آدما رسماً جون بدم و بعضی روزا هم پتانسیل اینو دارم که آدم بکشم! واقعاً که بعضی تغییرات می‌تونن خیلی هولناک باشن.

این روزا یه علامت سوال بزرگ توی سرمه و سنگینی‌ش داره گردنم رو خرد می‌کنه.

MENU
About me
رقصم گرفته بود، مثل درختکی در باد، آنجا کسی نبود... غیر از من و خیال و تنهایی...
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان