تخیلاتِ رام نشدنی

چهارم شخص مجهول!

دهانی جریده از فریاد

فریاد زدن تو طبیعت به درد نمی‌خوره، اینکه بری تو کوه و بیابون داد بزنی و باد ولگرد اونو با خودش به ناکجاآباد ببره به هیچ دردی نمی‌خوره.

اینطوری هیچ‌وقت آروم نمی‌شم. این قبیل صداها، همشون باید با فرکانس دقیق ثبت بشن؛ با تمام لرزش‌ها و دامنه ها. باید خودتو حبس کنی تو انفرادی و شروع کنی. فریاد باید بخوره به در و دیوار، برگرده و سیلی بزنه به صورتت.

باید تمام کلماتش ثبت بشه، هرچی گفتی، فحش‌هایی که دادی، حتی اونجایی که اکسیژن کم آوردی و به هِس هِس افتادی؛ مخصوصا امتداد زوزه‌ی حیوانیِ آخرش که نشون میده چقدر گرگ درونت خشمگینه و اگر برسه طرفتو تا چه میزان دلچسبی تیکه و پاره میکنه.

۴
♥️ っ◔◡◔)っ ♥️ mohammad)
۰۹ ارديبهشت ۲۰:۰۵
خواستم مثل آسمان باشم :)

پاسخ :

منجی شهر نیمه جان باشم.
♥️ っ◔◡◔)っ ♥️ mohammad)
۰۹ ارديبهشت ۲۲:۳۶
آشیان پرندگان باشم

پاسخ :

با همین دست خالی و سردم.
פـریـر بانو
۱۰ ارديبهشت ۱۸:۲۷
مشت می‌کوبم بر در
پنجه می‌سایم بر پنجره‌ها
من دچار خفقانم؛ خفقان
من به تنگ آمده‌ام از همه‌چیز
بگذارید هواری بزنم...

(فریدون مشیری)

با خوندن پستت یاد این شعر افتادم...

پاسخ :

چه خوب گفته
MENU
About me
رقصم گرفته بود، مثل درختکی در باد، آنجا کسی نبود... غیر از من و خیال و تنهایی...
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان